کد مطلب:182735 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

بذل و بخشش ها
حاكمان فاجر اموی و مروانی با ترویج فرهنگ ابتذال سرمایه های كلان بیت المال مسلمانان را صرف تباهی و فراهم نمودن بسترهای ابتذال می نمایند. در حالی كه توده مردم در رنج نابرابری ها و فقر و محرومیت ها در تراكم فشارها قرار دارند؛ كیسه های زر بیت المال به جیب شعرای چاپلوس و آوازه خوان های فاسق و فاجر روانه می گردد. بودجه های كلان در اختیار گروه های فساد قرار می گیرد، تا بسترهای ابتذال و تباهی را گسترش دهند. نیروی جوان جامعه را با ابتذال و تباهی سرگرم و آنان را از آرمان های خویش بازدارند.

یزید بن عبدالملك در یك اقدام سی هزار درهم به شاعر معروف «احوص» كه در ستایش و چاپلوسی آنان شعر می سراید، قرار می دهد. [1] و این افزون بر بذل و بخشش های عمر بن عبدالعزیز به احوص و كثیر، نصیب، و دكین می باشد [2] عبدالملك «اخطل» را شاعر بنی امیه



[ صفحه 184]



می نامد. [3] اخطل قسم به «لات» بت معروف جاهلیت یاد می كند و خود را افضل و اشعر از جریر و فرزدق می داند. [4] عبدالملك وی را اشعر شعرای عرب می خواند و به خادمه خویش دستور می دهد وی را غرق در خلعت كنند. اینها افزون بر جوایز نقدی، [5] و كیسه های مملو از درهم كه برای حمل آنها غلام خویش را همراه وی می فرستد؛ می باشد. [6] .

هزینه های ابتذال و مجالس غنا و دانس و هزینه های سفرهای ییلاق و قشلاق آنان و هزینه های آموزش غنا و آوازه خوانی و ترویج فساد، با سیم و زرهای بیت المال بدون هیچ محدودیت تأمین می شود. یزید بن عبدالملك به «معبد» در یك قلم 15000 دینار در یك قلم دیگر 12000 دینار می بخشد. [7] ولید به یونس كاتب كه سه روز سرگرم آوازه خوانی و برپایی مجلس رقص در حضور ولید بود، 3000 دینار می بخشد. [8] یزید بن عبدالملك در یك قلم دیگر به معبد و مالك، و ابن عایشه به هر كدام هزار دینار می بخشد. [9] .

توضیح دهها مورد از این بذل و بخشش ها كه تنها در تحقیق ارزنده ابوالفرج آمده سخن را به درازا می كشاند. علاقه مندان می توانند یك دوره الآغانی را مطالعه نمایند.

این فضای فرهنگی مبتذل مدینه است. آوازه خوانی و محافل فساد این گونه شهره فراهم می آورد كه جمعیت انبوه مدینه و اطراف را



[ صفحه 185]



پوشش می دهد. به تعبیر ابوالفرج همگان با غنا آشنایی و ساز كار دارند، ان الغناء فی المدینة لا ینكره عالمهم و لا یدفعه عابدهم. [10] .

مركز قدس و مركز وحی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آن گونه حرمت شكنی می شود كه حاكمان بنی امیه در شام آوازه خوان های مورد نیاز خویش را از مدینه فراهم می سازند! [11] .

مكه نیز همانند مدینه مركز غنا و لهو و آوازه خوانی می گردد. بسترهای فساد و تباهی در مركز وحی الهی دایر می گردد. مراكز قمار و نرد و شطرنج مانند مراكز عبدالحكیم [12] دایر می گردد.

آوازه خوان معروف مانند ابوعثمان سعد بن مسجح، مسلم بن محرز، ابن سریج، ابویزید، غریض، ابجر، هذلی و مانند عایشه بنت طلحه و ثریا بنت علی بن عبدالله كه شش ماه در مدینه و شش ماه در مكه و طایف دهها آوازه خوان زن و مرد آنان را همراهی می نمود میدان دار فرهنگ و ابتذال می شوند! [13] .

آوازه خوانی آن گونه رواج می یابد كه شب و روز مردم سرگرم این نوع تباهی ها می گردند. اسراف و تبذیر آن گونه اوج می گیرد كه این طیف از جامعه (طیف فسق و تباهی) از ظروف طلا و نقره بهره می گیرند. و حتی بر گردن اسبان خود طوق های طلایی می آویزند. [14] و این در حالی است كه امثال فرزدق به خاطر سرودن یك قصیده در مدح اهل بیت و سید ساجدین علیه السلام از تمام حقوق خویش محروم می گردد.



[ صفحه 186]



این فضای آلوده دو مركز قدسی دو مركز رسالت، دو مهبط وحی و دو پایگاه فرشتگان نور است.این دو شهر قدسی كه پایگاه زاهدان، حافظان قرآن و قاریان قرآن كه شبانه روز در مسجد نبوی الشریف و مسجد الحرام به نماز و تهجد و قرائت قرآن می پردازند، می باشد. و این گونه فرهنگ ستم و تباهی بنی امیه با فرهنگ آنان بازی می نماید. و این گونه جمعیت انبوه را سرگرم لهو و تباهی می نماید تا از تمام امور مهم خویش غافل شوند. این تلاش در راستای تهی نمودن مردم از فرهنگ غنی وحی و عترت آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم شكل می گیرد. با آشكار شدن اوضاع این دو شهر، وضع شهرهای دیگر نیز روشن می شود.

امام سجاد علیه السلام در چنین فضایی حدود 34 سال زندگی می كند و باید با این تباهی ها بستیزد و باید همانند خورشید به این تاریكی ها تهاجم نماید تا بتواند ارزش های الهی را از این بحران ها عبور دهد.


[1] همان، ج 4، ص 429.

[2] همان، ج 9، ص 179.

[3] همان، ج 8، ص 427.

[4] همان، ص 422.

[5] همان، ص 427.

[6] الامام السجاد جهاد و امجاد، ص 26.

[7] الآغاني، ج 1، ص 73.

[8] همان، ج 4، ص 531.

[9] در مورد عطرد، الآغاني، ج 2، ص 226.

[10] الآغاني، ج 8، ص 224.

[11] الشعر و الغناء، ص 47.

[12] الآغاني، ج 4، ص 430، الشعر و الغناء، ص 175.

[13] الشعر و الغناء، ص 195 و 174.

[14] همان، ص 173 و 174 و 183.